جدول جو
جدول جو

معنی مریم نفس - جستجوی لغت در جدول جو

مریم نفس(مَرْ یَ نَ)
دارای نفسی چون مریم پاک و با عصمت:
شاه جبریل جان مریم نفس
که مسیح کرم زمانۀ اوست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم نفس
تصویر گرم نفس
آنکه نفس گرم و دمی گیرا دارد
فرهنگ فارسی عمید
(سَ نَ)
آنکه دارای نفس سلیم باشد. بی آزار: آسوده خاطر و سلیم نفس بگذاشت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 141). رجوع به سلیم و سلیم النفس شود
لغت نامه دهخدا
(مَرْ یَ صِ فَ)
متصف به صفت مریم به معنی آبستنی با دوشیزگی و پاکی و عفت:
خیک است شش پستان زنی رومی دلی زنگی تنی
مریم صفت آبستنی عیسی دهقان بین در او.
خاقانی.
زود بینام از جلال کعبۀ مریم صفت
خیبر وارون عیسی گردویران آمده.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 371).
ضمیرم نه زن بلکه آتش زن است
که مریم صفت بکرآبستن است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ فَ)
آنکه دم گیرا دارد. (آنندراج). آنکه دارای نفس قوی و گیرا باشد. (ناظم الاطباء) :
در هر جگری شوری از این گرم نفس هست
چون صبح مرا حق نفس بر همه کس نیست.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
لحظه ای. زمانی بسیار اندک و کوتاه:
پیش و پس اوراق جهان نیم نفس نیست
خوش دل چه به عمر خود و مرگ دگرانی.
صائب
لغت نامه دهخدا
مسیحادم: طبیب راه نشین درد عشق نشناسد برو بدست کحن ای مرده دل، مسیح دمی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نفسی قوی و دمی گیرا دارد: در هر جگری شوری از این گرم نفس هست چون صبح مرا حق نفس بر همه کس هست. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار